تابستان 1386 - یاد یار
آدمای طلبکار و طمعکار مثل من همچین ایامی بازار دعا و طلبشون داغه
هر کس هم به سایز فهم و شعورش حاجت میطلبه
مجلس عزا و ولادت اهل بیت رفتن اکثرا از رو عشقه .. بهت بگن اصلا حدیث داریم که روز عاشورا
به هیشکی هیچ حاجتی نمیدن نمیری برا امام حسین گریه کنی؟ میری
ولادتش هم همینه
محبت امام حسین یه محبت و عشق عام هست .. فراگیره . همه دوسش دارن همه باهاش انس دارن
از امام حسین حاجت خواستن هم عشقه
خب درسته بهتره از بزرگوارانی مثل حضرات ائمه حاجات درشت و دهن پر کن بطلبیم
ولی منی که خواستهی دلم سطحیه برم از غیر اهل بیت بگیرم؟ عمرا
تو دعای ندبه چقدر قشنگ بهمون یاد میدن که بگو و اجعل حوائجنا به مقضیه
تو رو مخیر کنن که گره کارت به دست فلانی باز بشه اونم امروز و فردا
یا به دست یکی که دوسش داری اما مدتها بعد حالا خودت انتخاب کن کدوم رو انتخاب میکنی
بخدا صبر کردن و از دست امام حسین حاجت گرفتن رو نمیشه با چیزی عوض کرد ..
دیگه اونقدرا هم بیلیاقت نیستیم که فقط رزق و حاجت بخوایم حالا به دست هر کی ..
نوکری که ارباب داره دست پیش یکی دیگه دراز کنه به اربابش توهین کرده
خدا
غم از دلم میخوای برداری به بهونه ولادت حسینت باشه
دعایی از من میخوای مستجاب کنی به حرمت حسینت باشه
رزق معنوی و مادی میخوای بدی با رضایت حسینت باشه
حاجتی میخوای بدی تصدق سر حسینت باشه
میخوام اگه به من تفضلی بشه و شاد بشم به همه بگم پیش اربابم اعتبار دارم که برای من یه دعایی کرد و خدا داد
مثل حضرت یوسف من تعیین تکلیف نمیکنم که خدا زندون برام از اینی که ازم میخوان بهتره تا تو بگی باشه قبول، حالا بکش!!
ولی غم و غصه و دلتنگی و احساس غربت و تنهایی برام بهتر از اینه که به کس دیگهایی رو بیارم
از دست یکی دیگه حاجت بگیرم با یکی دیگه دلخوش باشم و انس بگیرم
شب میلاد اربابت باشه یه گوشه بشینی اسم اربابت رو زبونت باشه بگی
آقای من ارباب من نمیخوام غیر شما رو داشته باشم دنیا و آخرتم رو از غیر شما نمیخوام بگیرم
قشنگه به دست شما گره از کارم باز بشه
ولی همش بهونهس..بدی یا ندی ارباب منی
دلخوش به اینم که همچین شبی اسم شما ورد لبهای منه
نیاد اون روزی که به شما بیتفاوت باشم
خدا نیاره اون ساعتی که بگی این رو دیگه نمیخوام دلش جای دیگهس بره همونجا
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند ...
این جمعه هم گذشت امیدم نیامدی..
من بیچاره کجا دیدن روی تو کجا
پر بشکسته و پرواز به سوی تو کجا
لحظه ایی دیدن تو آرزوی حور و ملک
بندهی رو سیه و بوسهی روی تو کجا
یاد تو اصل بقا دیدن تو آب حیات
دم عیسوی کجا و دم هوی تو کجا
ماه کنعان شده خود همچو زلیخا به رهت
یوسف مصر کجا روی نکوی تو کجا
اثر خاک رهت سرمهی چشمان همه
خاک جنت به کجا تربت کوی تو کجا
تو خودت آبرویم دادهای و ره دادی
من بیمایه کجا و گفتگوی تو کجا
احساس سوختن به تماشا نمیشود
اینکه وقتی مشکلی نداری و دوران خوش زندگیته به فکر مشکلات بقیه باشی هنره
اما وقتی خودت مشکل داری و غرق غم و غصهایی به درد دلای بقیه گوش بدی
برای حل مشکلشون هرکاری از دستت بربیاد انجام بدی
این دیگه کار هر کسی نیست
وقتی خودت دلت یه سنگ صبور میخواد ، یه محرم برای شنیدن غصههات
یه کسی که کمکت کنه بغضت رو بشکنی و گریه کنی تا سبک شی و آرومت کنه
اونوقت با این حالی که داری خودت بری سنگ صبور یکی دیگه بشی از ته دل براش اشک بریزی
غصههای خودت یادت بره و تمام توسل و دعاهات برای آرامش دل اون باشه
واقعا کار سختیه و هنر هر کسی نیست
شاید آدم خوب بودن یعنی وقتی میتونم کمک کنم و غم و غصه ندارم کمک کنم
و پای غصههای بقیه اشک بریزم
ولی عاشقی یعنی پروانه شدن
یعنی اینقدر دورت میگردم و بال و پر میزنم تا آتیشت خاموش بشه نبینم داری میسوزی
اگه نتونم ، خودمم بسوزم ..
وای بر مشتاق و بر امید او ..
دل دردمند عاشق ز محبت تو خون شد
نه کشی به تیغ هجرت نه به وصل میرسانی
سالهاست که بر من بینوا صبحی گذشت و شامی ، از کوی آن دلبر
با وفا نه قاصدی نه سلامی ! نه نامه ایی نه پیامی ! ندانم به این قالب
بی روح صبر ایوب داده شده یا عمر نوح وعده شده ! به بیداری انتظار میکشم
خبری نمیشنوم . میخوابم اثری نمیبینم، هر طرف میروم به جایی نمیرسم،
از هر که میپرسم نشانی نمی یابم .
از آن طرف هم آتش نمرودی هجران آناً فآناً در ازدیاد ،
چه کنم ؟
تذکره المتقین
قربون نقاره خونه ت
تو صحن آزادی نشستم .. کتاب سبز رنگ زیارت امام رضا رو باز میکنم دنبال امین الله میگردم
بغل دستیم ازم میپرسه : ببخشید شما نمیدونید نقاره خونه رو کی میزنن؟
یه نیگا به ساعت حرم میندازم .. 4 صبحه
- فکر کنم همین وقتا میزنن
زیارتنامه رو ورق میزنم
السلام علیک یا امین الله فی ارضه ...
چند دقیقه که میگذره صدای نقاره خونه همه حواسا رو به خودش جلب میکنه
یه عده سرشون رو بالا میگیرن و به سمت نقاره خونه خیره میشن
یه عده هم به گریه میفتن
...
صدای نقاره خونه هیچ وقت برام عادی و تکراری نمیشه
احساس میکنم همون نفخ در صور اسرافیل هست
همون ابهت و عظمت رو داره
دنیا روزش رو با اجازه سلطان طوس شروع میکنه
صدای نقاره خونه که بلند میشه احساس میکنم خود آقا پرده رو کنار میزنه
از خود ضریح تا انتهای حرم با هیبت و وقار علوی قدم برمیداره
دست رو سر تک تک زائراش میکشه
از دلهای شکسته ایی که دور و بر صحنها منتظر یه نگاهشن دلجویی میکنه
...
اما من هیچ وقت احساس نکردم آقا دست رو سر منم کشیده
به دل منم توجه کرده
صدای نقاره خونه اونقدر بیتابم میکنه که نمیتونم یه جا بشینم
از این صحن به اون صحن
تا خود ضریح میرم و برمیگردم
دلم از اینکه اونقدر نشکسته تا لایق توجه و عنایت آقا بشه شرمنده میشه
احساس میکنم جا موندم
اونقدر از آقا دور شدم که دست دلم به عبای سبز لطف و کرمش هیچ وقت نمیرسه
صداها خاموش میشه
من می مونم و یه دنیا اشک و دلی که از بی لیاقتیش شرمنده س
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند ....